دلم نیومد این نوشته ها رو ثبت نکنم .

واقعیت مثل دره ای عمیق است ، واقعیت تهی عظیمی است . مثل آسمانی گسترده و بی کرانه است . بودا میگوید:دورانگاما(Durangama)  یعنی در دسترس ماوراء باش . هرگز محدود به مرزها نباش. همیشه از مرزها گذر کن ، پا فراتر بگذارید . به وقت وم مرز بساز ، ولی به خاطر بسپار : باید گام برداری و عبور کنی . سعی نکن زندان بسازی . ما زندانهای متفاوتی ساخته ایم :ارتباط ، عقیده ، مذهب ، همه اینها زندان هستند . یکی احساس گرما میکند ، چون بادهای وحشی نمی وزد . دیگری احساس حفاظت میکند ، اگر چه حفاظت دورغین است ، چون مرگ خواهد آمد تا شما را به سوی ماوراء بکشاند . قبل از اینکه مرگ سر رسد و شما را به ماوراء ببرد ، سعی کنید با پای خودتان بروید .

یک داستان :

راهب ذن در حال مرگ بود . او خیلی پیر بود و نود سال از عمرش می گذشت . ناگهان چشمانش را گشود و گفت : کفشهایم کجاست ؟ »

شاگردش جواب داد : کجا می خواهی بروی ؟ دیوانه شده ای ؟ داری می میری و پزشک گفته امیدی نیست . هر آن ممکن است بمیری . »

مرد محتصر گفت : به همین خاطر کفش هایم را میخواهم . دوست دارم به قبرستان بروم ، نمی خواهم کشیده شوم ، میخوام با پای خودم به آنجا بروم . مرگ را ملاقات کنم ، دوست ندارم کشانده شوم ،شما مرا می شناسید ، هرگز به کسی تکیه نکرده ام ،  خیلی زشت است که چهار نفر مرا حمل کنند ، اینطور نیست ؟ » او به سوی قربستان به راه افتاد و قبرش را حفر کرد و در درون آن دراز کشید و مُرد . (بخشی از کتاب شهامت)

پی نوشت : همه اش که نباید ترسید راه که بیفتیم ترسمان می ریزد . (

صمد بهرنگی)

پی نوشت : اینجا به کسی جملات الهام بخش هدیه نمیدم دوست دارم هر کی هر برداشته میکنه واسه پیشرفت خودش بکنه .

پست قبلی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها