رفتن به دانشگاه که یه روزی دانشجوی اونجا بودم برام یه حس غریبونه رو داره ، دیدن رفیق های که ترم سه کارشناسی هستن چقدر دلچسب بود اونا دقیقا همون آدمی های بدون که تو کاردانی باهاشون بودم 1 ساعت با هم گفتگوی مثلا علمی راحب هوش مصنوعی و بازی های کامپیوتری کردیم و اخر سر هم به رسم همیشکی یه عکس یادگاری از هم گرفتیم و خداحافظی کردم و رفتم سراغ ته مانده امضاهای که باید از کسایی دیگه میگرفتم . همه چی تموم شد درست لحظه ای که کارت دانشجویم برای همیشه پانچ خورد میان کارت های باطله دانشگاه ثبت شد . احتمال دفعات آخری هستش که من پیش بچه های دانشگاه میرم و حکایت دوست و رفقات با بچه ها احتمال تو همون دانشگاه برای همیشه دفن بشه . شاید فقط از من یه خاطره بمونه اونم پیش کارکنان امور مالی دانشگاه که براشون یه نرم افزار در حد چپ چک حقوق اساتید و  کارکنان دانشگاه طراحی کردم دادم بهشون . روزهای خوبی و بد تو اون دانشگاه تجربه شد ولی هر چی بود گذشت و هر چیزی هم که هست از اینجا به بعدِ . 


مشخصات

آخرین جستجو ها