بخشی از چیزهای که باید درباره ی عشق میفهمیدم امروز من بعد از دیدن 500 Days of Summer یه جوری از لحاظ تفکارات قبلیم کاملم کرد  ولی هنوز خامه این بود . 

وقتی که یک فرد وارد رابطه با یک جنس مخالف میشه اویل رابطه به عنوان دوست هستن  میگن میخندن و حرف میزنن ، رفته رفته این رابطه عمیق تر میشه و ممکنه به هم آغوشی هم کشیده بشه  و در این همین رابطه که در جریان هستن یه سری تفکرات شکل میگره . تفکراتی که ساخته ذهن هر کدوم از ما میشه و تواقعاتی که ممکنه توی بستر زمان نسبت به هم داشته باشیم ( از نوع برخورد گرفته تا به نظرت این همونی بوده که من میخواستم ). رابطه دوستی آیا تو چهارچوب دوستی مونده یا فراتر رفته ؟ آیا میشه این رابطه دوستی رو به عشق تبدیل کرد . تهش قرار که چی بشه یه سری تفکرات شکل گرفته میشه و در هم در آمیخته میشه میشه تفکر من نسب به جنس مخالف و برای اون هم همچینین . این که یکی تو این رابطه کی از طرفین بخواد این رابطه رو به تشکل دادن به زندگی دو نفره تشکل میده ولی دیگری نمیخواد و رفته رفته این موضوع رابطه ممکنه به تموم شدن بکشه و در آخر به احتمال  زیاد ممکنه به همین هم ختم بشه  و این جاس که یه دنیا خاطره از فرد قبلی قرار تو رومرگی نشخواری ذهنی تو ذهن طرفین شکل بگیره که چرا اینجوری تموم شد؟ و باز نشخوار نشخوار . 

و اما توی فیلم . ممکنه هر رابطه  که ما واردش میشم به  سرانجامش که بهش گفت تشکیل خانواده گفت . " نشه " خیلی ساده . 

و دیگه دلیلی نمیشه ما چرا نرسیدم ، پس لایق مُردن افسردگی هستیم . هر جای ممکنه رابطه تموم بشه این برمیگرده به طرفین رابطه . 

طرف ممکنه تو این رابطه یه روز از خواب بلندشه بگه من دیگه نمیخوام باهات باشم البته آروم آروم . و یه روز ممکنه بزنه زیر تمام قول هاش و حرف های زده باشه . ( یه جوری حس بلاتکلیفی از چیز که حتی خودشون هم نمی دونن چی کار میکنن ) و بعد ممکنه یه کاری دیگه کنن برن اصلا ازدواج کنن ولی چیزی که هست هیچ چیزه نمیتونه معجزه باشه که من باید به این میرسیدم پس نرسیدم دیگه تمومه همه چی .

بعدن ممکنه همین پروسه دوست شدن اتفاق بیفته و دوباره کسب یه سری تجربه ها و قاطی کردن تجربه های قبلی و بدست اوردن یه تجربه ها دیگه وتهش یا به تشکل خانواده یا به دوستی یه تموم شدن برسه . همین  

 


مشخصات

آخرین جستجو ها